چکیده:
ترجمه فارسى استاد محمد مهدى فولادوند از قرآن كريم در حال حاضر در شمار يكى از بهترين و موفق ترين ترجمه ها قرار داد كه به دور از گرايش هاى خاص و رويكردهاى افراطى به انجام رسيده است. مترجم محترم در اين ترجمه اصل را بر روانى و خوشخوانى نهاده و ترجمه اى شايسته و در خور تقدير ارائه داده است. اين اثر، ترجمه اى مبسوط و گاه تفسيرآميز از قرآن كريم است كه سطح علمى و تحقيقى آن در خور اعتناست. ولى با وجود همه محاسن و ارزش هايش همانند ساير ترجمه ها در خور نقد و بررسى و داراى نقاط قوت و ضعف علمى است. در اين نوشتار ترجمه ياد شده از ابعاد مختلف صرفى، نحوى و ادبى مورد بررسى قرار مى گيرد.
كليد واژهها:
ترجه قرآن، ويژگى هاى ترجمه دكتر فولادوند، ويژگى هاى صرفى، ويژگى هاى نحوى، ويژگى هاى ادبى.
ترجمه قرآن از دير باز معركه آراى فقهاى اسلام بويژه فقيهان اهل سنّت بوده است. اين بحث براى نخستين بار از مسأله جواز قرائت حمد و سوره به زبانهاى غير عربى آغاز شد.1 در قرون معاصر نيز به سبب ضرورت تبليغ دين، مسأله ترجمه قرآن و لزوم آن را شيخ مصطفى مراغى مطرح نمود كه با مخالفت شديد برخى علماى الأزهر مصر مواجه شد و اينان پس از جلسات و شوراهاى مكررّ، رأى به جواز ترجمه قرآن دادند و حتّى ترجمه تفسيرى قرآن را نيز پذيرفتند.2 در هر حال ترجمه قرآن كريم براى درك و فهم معانى لغوى آيات و براى كسانى كه آشنايى با زبان عربى ندارند يا چندان بر آن مسلّط نيستند، امرى سودمند و انگيزهاى خاص براى خواندن قرآن و تدبّر در عمق معانى و جنبههاى عملى آيات شريفه آن است. امّا يادكرد اين نكته مهم ضرورى به نظر مىرسد كه مترجم قرآن بايد در برخورد با قرآن و ترجمه آن بر زبان مبدأ و مقصد مسلّط بوده و نكات و دقايق آنها را كاملاً بداند و با آگاهى صحيح از فنّ وجوه و نظاير قرآنى، بهترين واژهها و تركيبها را براى رساندن معانى كلمات برگزيند و از كاربرد لغات نامأنوس و دشوار بپرهيزد، همچنين اصول فصاحت و بلاغت را در نظر گرفته و توان و استعداد نويسندگى داشته باشد3 و در ضمن با مراجعه به منابع ارزشمند و رعايت نظم و آگاهى از پيوستگى آيات از اطاله كلام خوددارى كند.
حقيقت سخن اين كه، مترجم بايد مأنوس اصلى و هميشگى خود را قرآن دانسته و با رعايت امانت در ترجمه كلام خداوند، نهايت كوشش خود را به كار گيرد و در اين تلاش پيگير اصل تقوى و پاكدلى را پاس بدارد؛ زيرا درك و دريافت عالمانه و عارفانه حقايق و دقايق والاى قرآنى جز در دسترس پاكدلان و پاك انديشان اهل توحيد نيست.4 ترجمه قرآن استاد فولادوند از شيوايى، سادگى، استوارى و نيز صحّت و دقّت فراوان برخوردار است و متضمّن نثر فارسى امروزى و بدون سبك و پيچيدگى است و از همه اساسىتر اينكه قابل فهم و درك مىباشد.
استاد دكتر محمّد مهدى فولادوند ترجمه قرآن را در سال 1331 ه.ش آغاز كرد و در دومين گام، 22 سوره از آن را با عنوان «گلهايى از قرآن كريم» منتشر نمود و مقارن پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى، ترجمه همه قرآن را به پايان رسانيد. درستى و دقّت موجود در آن، مرهون سختگيرىها و مديريت علمى ناشر (دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى قم) مىباشد. استاد بهاءالدين خرّمشاهى معتقد است: «ترجمه قرآن آقاى فولادوند مهذّب و متين و سر راست و فاقد گرايشهاى خاص و افراطى است.5 همچنين كمال مطابقت با متن مقدس قرآن كريم را دارد.»6
در نخستين نگاه به اين ترجمه، درمىيابيم كه مترجم مقدمه خود را درباره چگونگى ترجمه، آخر قرآن آورده است كه مسلّم است منظورش هر چه باشد يكى از آنها اين است كه نهايت تواضع و فروتنى خود را در برابر قرآن نشان دهد، كلك فولادوند در اين مقدمه، آفرينش هنرى خاصى را به نمايش گذاشته و خودش اين همه را، الهاماتى از درگاه حمايت حق مىداند.7 مترجم، اين برگردان خود را با ديگر ترجمههاى قرآنى به زبانهاى فرانسه، انگليسى، هندى و اروپايى مطابقت داده است و لغات، ضمائر، حروف مؤكّده و مقدّره و روابط تركيبى كلمات را در نظر داشته و مساوى با اصل متن، در ترجمه آورده است و الحق والانصاف معنى و مقصود بلند اين كتاب آسمانى را باز نموده و منتقل كرده است.
وى هر جا كه در برگردان فارسى نياز به توضيح، لازم و ضرورى مىنمايد، اشاراتى را داخل [] آورده است.8
در برخى موارد نيز مجبور به پا نوشت درباره توضيح و ترجمه آيه و واژههاى آن شده و گويى با اين كار ترجمه را از تفسير جدا ساخته است. در برخى پانوشتها به وجوه قراءات و معانى آيات بر طبق آن وجوه، و بر اساس تخصصّ زبانشناسى خويش به معادل لاتين برخى واژهها نيز اشاره نموده است.9
مترجم در برخى موارد، يك واژه را كه در آيات متعدّد به يك صورت آمده است، به چند شكل ترجمه كرده است، هر چند كه مىتوانسته از يك واژه مشخص در برگردان فارسى سود بگيرد. البتّه اين روش در مورد كلماتى كه صفات خدا را بازگو مىكند و معانى آنها ثابت است چندان توجيهى ندارد.10 مثلاً كلمه «عزيز» را در جايى به «ارجمند» و در جايى ديگر به «نيرومند» و در مواردى به «توانا» ترجمه كرده است.11
از موارد ديگر اين موضوع مىتوان به نمونههاى ذيل اشاره كرد:
- لفظ «اُمّى» و «اُميّين» را به چهار معناى مختلف آورده است:
الف( مشركان: «به كسانى كه اهل كتابند و به مشركان بگو...»12
ب( درس نخوانده: «همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده... پيروى مىكنند.»13
ج( بى سوادان: «اوست كه در ميان بى سوادان فرستادهاى از خودشان بر انگيخت.»14
د( آنان كه كتاب آسمانى ندارد: «آنان ]به پندار خود[ گفتند: در مورد كسانى كه كتاب آسمانى ندارند بر زيان ما راهى نيست...»15
«ذلك بما قدّمت يداك»: «اين ]كيفر[ به سزايى چيزهايى است كه دستهاى تو پيش فرستاده است.16«ما قدّمت يداك» اصطلاحى است كه در ظاهر «آنچه دستهاى تو پيش فرستاد» معنى مىدهد؛ امّا منظور از اين عبارت همه اعمال آدمى در دنياست، خواه با دست انجام شده باشد خواه با ديگر اعضاء و جوارح. به همين دليل اين اصطلاح در ترجمههاى روان به صورت تحت اللّفظى ترجمه نمىشود.17
مسأله ديگر در موضوع ياد شده اين است كه بسيارى از واژههاى عربى به همان صورت اصلى در ترجمه آمده است. به عنوان نمونه:
الف) خدا ]چيزهاى ممنوعى از قبيل:[ بحيره و سائبه و وصيله و حام قرار نداده است.»18
ب) «و بر ما تصديق كن.»19
از نمونههاى فوق در ترجمه استاد فولادوند فراوان به چشم مىخورد، امّا اين ايراد در واقع بر كار مترجم وارد نيست؛ بلكه از آن رو لفظ عربى آورده شده است كه معادل فارسى آن يافت نمىشده و اگر مترجم مىخواست به صورت توضيحى ترجمه كند، از حالت ترجمه خارج مىشد و رنگ تفسير به خود مىگرفت و يا اينكه واژههاى فارسى معادل كلمات عربى، چندان مأنوس نبوده و توان رساندن معناى آيه يا واژه قرآنى را نداشته است.20 اين گونه موارد در همه ترجمههاى قرآن يافت مىشود و بيانگر اين نكته مهم است كه «در حقيقت قرآن كريم ترجمهپذير نيست.»
بزرگترين هنر هر مترجمى آن است كه بتواند در ترجمه و برگردان از زبان اصلى به زبان فارسى (مثلاً) در عين حفظ امانت، نثر روان و همه فهمى ارائه دهد و تا حد ممكن از واژههاى خشك و ادبياتى محض يا غريب دورى كند. اكنون به نمونههايى از اين نثر در ترجمه استاد فولادوند اشاره مىنماييم:21
- ... رهنمونيتان كرده است...22
- ... پروردگارت فراخ آمرزش است...
- ... در درخت سبزه فام اخگر نهاد...23
- ... گفته شد با ماندگان بمانيد...24
از اين دست در ترجمه استاد بسيار است كه مترجم در اين موارد يا ديگر عبارتهاى مشابه، از واژههايى كه جنبه ادبياتى آن بيشتر مدّ نظر است و تا حدى سنگين و نزديك به ترجمههاى تحت اللفظى استفاده كرده است.
از جمله روشهايى كه به عنوان نقد در ترجمه قرآن استاد فولادوند مورد توجّه است، ترجمه نادرست و ناپذيرفتنى برخى واژهها در آيات است.
«و قالوا أساطير الاوّلين اكتتبها فهى تُملى عليه بكرةً و اصيلاً» (فرقان / 5). گفتند: فسانههاى پيشينيان است كه آنها را براى خود نوشته و صبح و شام بر او املا مىشود.
عبارت «تملى عليه» در اينجا «املا مىشود» برگردان شده كه مناسب نيست و بايد «خوانده مىشود» معنى شود. استاد خرّمشاهى در ذيل اين آيه نوشته است: معناى «تملى عليه» هم ظاهراً اين است كه بر او املا مىكردند كه بنويسد، امّا ميبدى و امام فخر رازى هوشمندانه برآنند كه در اينجا املا به معناى معهود مراد نيست. بلكه اين است كه نوشتهها را با تأنىّ و تكرار براى او مىخواندند كه به تلقين و تكرار فرا گيرد.25 در تأييد سخن استاد خرّمشاهى بايد اضافه كنيم كه در مجاز القرآن نيز ذيل اين آيه آمده است: «تملى عليه أى تقرأ عليه».26
«اسلك يدك فى جيبك تخرج...» (قصص /32).
دست خود را به گريبانت ببر..
فعل امر «اسلك» به اشتباه «ببر» معنى شده است، در صورتى كه معناى صحيح آن در اينجا «فرو بر، داخل كن» است؛ بهترين شاهد براى اثبات اين گفته آيه 12 سوره نمل است.
«و ادخل يدك فى جيبك...».27
«فقد استمسك بالعروة الوثقى...». (لقمان /22).
واژه «عروه» را استاد فولادوند «ريسمان» معنى كرده است، در صورتى كه اين واژه به معناى «دستاويز» است.28
از جمله مهمترين شرايط و اصولى كه يك مترجم در ترجمه قرآن بايد مورد توجّه قرار دهد، آگاهى لازم و كافى وى به اسلوب و ويژگىهاى زبان متن است كه شامل معنى و شكل و صيغه اسماء و افعال و حروف در عين حفظ نقش آنهاست. اين بدان دليل است كه معنى و مقصود وحى الهى را بدون ابهام و اشكال منتقل كند. امّا در مواردى از ترجمه استاد فولادوند برخى نكات صرفى و نحوى چندان رعايت نشده است. اينك نمونههايى از اين قبيل:
يك. در ترجمه «ثم جاء كم رسول...»29 چنين آورده است: «... سپس شما را فرستادهاى آمد...»؛ جاء از فعلهاى لازم است، «شما را» چندان روا نيست؛ زيرا فعل را به متعدى شباهت مىدهد و اگر چنين ترجمه مىشد. بهتر بود: «... سپس سوى شما فرستادهاى آمد...»، زيرا «كُم» منصوب به نزع خافض» است ]در اصل جاء اليكم بوده است[ و اگر در ترجمه، حروف جرّ محذوف آشكار شود بهتر است.
دو. هر جا كه همزه استفهام با «فاء» يا «واو» عاطفه آمده است، اين دو حرف (واو، فاء) در ترجمه نيامده است و در مواردى كه «فاء» جزء به جاى جملات شرطيه ذكر شده در ترجمه به آن توجّهى نشده است: «أو عجبتم أن جاء كم...»: «آيا تعجب كرديد كه...».30
«فتنازعوا أمرهم بينهم...» «]سامران[ ميان خود درباره كارشان به نزاع پرداختند...»31
ولى در اين ترجمه هر گاه اگر واو و فاء با «هل» استفهاميه آمده باشد، آن را در ترجمه به فارسى ذكر كرده و برگردانده است.32
سه. در آيه 40 سوره مريم در ترجمه عبارت «إنّا نحن نرث الأرض و من عليها...» نوشته است: «ماييم كه زمين را با هر كه در آن است به ميراث مىبريم».
حرف جرّ على در اينجا «در» معنى شده كه نادرست است.
ابن هشام مىنويسد: اين حرف بيشتر براى استعلاء به كار مىرود؛ سپس نُه معنى براى آن ذكر مىكند كه در هيچ يك از اين موارد نُه گانه، به معناى ظرفيّت مكانى نيامده است.33
چهار. در سوره شعراء، آيه 102 در ترجمه عبارت «فَلو أنّ لنا كرَّةً فنكون من المؤمنين» نوشته است: «اى كاش كه بازگشتى براى ما بود و ما از مؤمنان مىشديم».
حرف «فاء» در اين جا عاطفه معنى شده كه نادرست است. «او» در اين جا حرف تمنّا و حرف «فاء» براى سببيّت است و دليل آن، اين است كه بعد از فاء سببيّه، أن مقدّره فعل مضارع «نكون» را منصوب كرده است؛ زيرا يكى از موارد منصوب شدن فعل مضارع اين است كه فاء سببيّت مسبوق به طلب، قبل از آن بيايد.34
پنج. «... و ما هم بِمؤمنين» «بقره /8«
ولى گروندگان ]راستين[ نيستند.
استاد فولادند حرف عطف «و» را به معناى «ولى» گرفته است، امّا بسيارى از اديبان و مفسّران، از جمله محى الدين درويش در «اعراب القرآن» «واو حاليه» گرفتهاند.35 همچنين ايشان ضمير «هم» را كه جمع مذكّر غايب است، اصلاً معنى نكرده است.
شش. «وَ نُريد أنْ نَمُنَّ على الّذينَ...» «سوره /5«.
«و خواستيم بر كسانى كه... منّت نهيم...». «نُريدُ» فعل مضارع است و به «مىخواهيم» ترجمه شود بهتر است. ممكن است گفته شود مترجم از زمينه فعل ماضى در آيه قبل بهره جسته و به «خواستيم» ترجمه كرده است. امّا چون اين آيه اشاره به يك سنّت جارى الهى دارد كه تحققّ نهايى آن مايه اميد مستضعفان است، پس به همان شكل مضارع آن در ترجمه بيايد بهتر و زندهتر است.
هفت. «... «ذلكم خير لكم إن كنتم تعملون...» «اگر بدانيد اين براى شما بهتر است».
مترجم محترم در اين آيه و بسيارى موارد مشابه آن، اسم اشاره «ذلك» را به «اين» ترجمه كرده است كه با اصل آن سازگار نيست و «آن» ترجمه شود بهتر است.
اشكال ديگر در اين ترجمه آن است كه مترجم گرامى «كنتم تعلمون» را، در اين آيه و موارد مشابه آن كه بايد به شكل ماضى استمرارى ترجمه شود، به صورت مضارع مؤكد ترجمه كرده است و گويا چندان توجّهى به اين قاعده كه «فعل كان + فعل مضارع = ماضى استمرارى» نكرده است و يا اصلاً در نظر نداشته است.36
يكى از دريچههاى اعجاز قرآن كريم، تركيب حيرتانگيز بيانى و تلفيق دقيق معانى و تطبيق آن با حالات گوناگون نفسانى انسان است كه به راستى عالىترين جلوه گفتار خداست. قرآن در عين معجزه جاويد و وحيانى بودن، اثرى در اوج كمالات هنرى است. كلمات قرآن چنان خوب و شايسته به هم پيوسته است كه نواى آن از لحاظ هماهنگى و روانى، گويى نغمه فرشتگان است و جان را به شور مىآورد و اين وجد و طرب كه مستمعان قرآن از آن مىيابند نتيجه همين تركيب عجيب است.
جمال معانى و جلال بيانى قرآن حالتى است دريافتنى نه گفتنى. ريختن اين جمال و كمال واقعى در قالب كلمات عادى در طاقت بشر نيست. به همين سبب ترجمهاى بى غلط از قرآن آرزويى است بس دور دست و ديرياب و شايد دست نايافتنى.
بس نكته غير حسن ببايد كه تا كسى
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
امّا اگر با بيان انسانى وصف جمال اين اعجوبه خلقت يزدانى نتوان كرد، ناگزير چيزى گفتن از هيچ نگفتن بهتر است و هدف اساسى در ترجمه قرآن مجيد آن است كه آدمى با خواندن آن، به خواندن متن اصلى قرآن بيشتر راغب شود تا از آن نهر عظيم جان بخش الهى كفى بر گيرد و تهى دست باز نگردد. با اين نگاه درايتانگيز، ترجمه استاد گرانقدر آقاى محمّد مهدى فولادوند اثرى ارزشمند مىنمايد و همچون همتّش بلند و حاصل كارش پر رونقتر شده است.
در پايان ذكر اين نكته بايسته مىنمايد كه حفظ حرمت مترجمان قرآن، كه سالهاى بسيارى از عمر خويش را صرف قرآن پژوهى كرده و در اين راه مغز و جان فرسودهاند از جمله آقاى فولادوند «زيد عزّه» از اهمّ واجبات است و نمىتوان در نقد اثر مترجم قرآن، روشى مانند نقد رمان و شعر برگزيد و احياناً به ناسزاگويى و جدل متمسّك شد. هدف ما در اين نوشتار تحليلى، آن بوده است كه با دقّت و درايت عميق خويش راه را براى خود و ديگران جهت فهم بهتر پيام وحى الهى در آيات شريفه قرآنى به مدد خداوندى بگشاييم و قدمى در اين انگيزه نيك برداريم.
1 - به عنوان نمونه ر.ك: «فصلنامه بيّنات، شماره 5، بهار 1374 ه.ش؛ همان، ش 11، پاييز 1375؛ فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 3، تابستان 1374 ه.ش».
2 - فصلنامه مترجم، شماره 89/10.
3 - همان، 100-101.
4 - يعنى غير از ترجمه، صاحب اثر نيز باشد نه اينكه چون نمىتواند نويسندگى كند به ترجمه روى آورده باشد.
5 - «إنَّهُ لقُرآنٌ كريم . في كتابٍ مكنون . لا يَمَسُّهُ إلاّ المطهّرون» « واقعه / 77-79«.
6 - يعنى نه فارسى گرايى مفرط دارد و نه عرب گرايى بسيار نامفهوم.
7 - فصلنامه مترجم، شماره 131-132/10.
8 - ر. ك: ترجمه قرآن؛ محمّد مهدى فولادوند، انتهاى ترجمه، ص 2-3.
9 - به عنوان نمونه: «سوگند به اختر ]= قرآن[ چون فرود مىآيد». نكته: مطالب داخل كروشه براى رساندن معنى واژهها و جملات قرآنى است.
10 - به عنوان نمونه ذيل آيه «و لَهُ الجوار المنشآت» (ص 532) آورده است: «در آيه 24 اگر منشآت را به «كسر شين» بخوانيم معنى چنين است: «و جريانهاى كوه آسايى كه در دريا پديد مىآيد از آن اوست.»
مثلاً «راعنا...» قرار گفته: از ريشه رَع = شر. عبرى برابر با واژه «بد» و در انگليسى به معنى ourbadone است.
11 - فصلنامه تحقيقات علوم قرآن و حديث، شماره 163/1.
12 - ر.ك: ترجمه قرآن استاد فولادوند؛ از باب نمونه ترجمه «عزيز» به توانا: ص 44 (ذيل آيه 260 سوره بقره) و به نيرومند: صفحه 513 (ذيل آيه 19 سوره فتح) و همچنين ترجمه آن كلمه به «ارجمند»: صفحه 553 (سوره حشر).
13 - همان، 52.
14 - همان، 170.
15 - همان، 553.
16 - همان، 59.
17 - همان، 333.
18 - فصلنامه تحقيقات علوم قرآن و حديث، شماره 164/1؛ اين لفظ در قرآن 14 مرتبه به كار رفته است. ن. ك: المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم، 538.
19 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، 124.
20 - همان، 246.
21 - مانند واژه «علقه» كه مترجم در برگردان از واژه «آويزك» ياد كرده است. ترجمه قرآن؛ استاد فولادوند، 597.
22 - همان، 28.
23 - همان، 527.
24 - همان، 445.
25 - همان، 194.
26 - قرآن كريم، ترجمه و توضيحات و واژه نامه از بهاء الدين خرّمشاهى، 360؛ انتشارات جامى، چاپ اوّل، 1374 ه.ش.
27 - ابوعبيده معمّر بن مثنّى، مجاز القرآن، 70/2.
28 - فصلنامه بيّنات، ش 27، ص 169.
29 - قرشى، سيد على اكبر؛ قاموس قرآن، 259/6.
30 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، 60.
31 - همان، 158.
32 - همان، 315.
33 - همان، 312.
34 - انصارى، ابن هشام مغنى اللبيب عن كتب الأعاريب، 190-193/1.
35 - زجّاج رشيد الشرتونى؛ مبادى العربيّه 172/4.
36 - اعراب القرآن، 32/1.
37 - ترجمه قرآن، استاد فولادوند، صفحه 554؛ در اين ترجمه از نمونههاى ديگر اين مسأله مىتوان موارد ذيل را اشاره كرد. 9، آيه 59 سوره بقره / 554، آيه 2 سوره منافقون / 551؛ آيه 11 سوره صف.